غايت حكومت در كتاب و سنت(5)
غايت حكومت در كتاب و سنت(5)
غايت حكومت در كتاب و سنت(5)
نويسنده: سيده عاليه آذر طوس*
د. برقراري امنيت
ما چنين مي آموزد كه موهبت امنيت از جانب خداوند در دنيا و آخرت نصيب بندگان مؤمن، صالح و بافضيلت مي باشد. قرآن كريم به اين نكته تصريح كرده است كه: (وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات... وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا...)(نور:55)؛ خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند وعده مي دهد... و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي كند. از مفاد آيه برمي آيد كه يكي از مهمترين وظايف حكومت، ايجاد سلم و امنيت است. اگر حكومت نتواند به اين غايت مهم خويش دست يابد و قادر به تحقق آن نباشد، در ديني بودن آن بايد ترديد كرد. خداوند فرمود: (الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون)(انعام:82)
تفسير علامه طباطبايي در ذيل آيه مزبور اين است، امنيت و هدايت مختص كساني است كه چراغ ايمان را در پس پرده ظلم قرار نداده باشند.(2) پس آنان كه بهره اي از ايمان به حق و حظي از ايفاي به رب را در دل ذخيره كرده باشند و در نورآن تدوام حيات دهند، زماني كه به قدرت رسند آثار ايماني را بايد در زندگي اجتماعي متجلي سازند كه يكي از آنها همين است. با اين نگاه، برخي از مفسران چنين گفته اند كه اين آيه معناي عامي دارد و امنيت از حوادث روزگار(اجتماعي) باشد. وي معتقد است امنيت و آرامش در جوامع انساني بردو اصل مبتني است: ايمان به خدا و عدالت اجتماعي. اگر ايمان به خدا متزلزل شود و عدالت اجتماعي جاي خود را به ظلم بسپارد، امنيت در چنين جامعه اي از بين خواهد رفت. علت اينكه اين همه تلاش براي برچيدن ناامني در دنيا مي شود اما موفقيتي بدست نمي آيد به دليل نبود ايمان است. در روايتي از امام صادق(ع) آمده است كه منظور آيه اين است كه آنان كه به دستور پيامبر(ص) در زمينه ولايت و رهبري امت اسلامي به او ايمان آوردند و آن را به ولايت ديگران مخلوط نسازند، امنيت براي آنهاست؛(3) (اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا آمنا...)(بقره:126) و(به ياد آوريد) هنگامي كه حضرت ابراهيم بيان كرد: پروردگارا! اين سرزمين را شهر امني قرار بده. اين آيه بيانگر نياز فطري بشر و اهميت واژه امنيت براي انسان است كه بايد به آن توجه ويژه شود. از اين رو، آن حضرت از خداوند متعال چنين درخواستي كرد و خداوند نيز آنجا را مانند خانه امني براي مردم قرار داد.
(واذ جعلنا البيت مثابه للناس و امنا)(بقره:125) و نيز فرموده است:(هوالذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين...)(فتح:4) او همان خدايي است كه سكينت و آرامش از ويژگي هاي مؤمن است. پيشوايان معصوم ما نيز نسبت به امنيت فردي و اجتماعي توجه خاصي داشته اند كه اين امر نشان دهنده بعد سياسي و اجتماعي اسلام است. درهمين زمينه، پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «هركس به خدا اميدوار است، به سعادت راه يافته وكسي كه پرواي الهي دارد به امنيت مي رسد و سرنوشت فرد مغروري كه به غيرخدا اميد داشته و از غير خدا خوف و خشيت دارد هلاكت است.»(4)
در برخي از روايات، پيامبر(ص) اهل بيت خود را عامل امنيت معرفي كرده است، مانند: «اهل بيتي امان لاهل الارض»؛(5) «اهل بيتي امام لامتي من الضلاله في اديانهم.»(6) در حديثي از فاطمه زهرا آمده است: «خدا ايمان را براي پاك كردن مردمان از شرك واجب كرد و فرمانبرداري را براي نظام ملت، و امامت را براي جلوگيري از پراكندگي.»(7)
امام صادق(ع) در وصف امام و حاكم ديني مي فرمايد: «خداي عزوجل بوسيله او از ريختن خون ها جلوگيري مي كند و اختلافات را از ميان مي برد و پريشاني
را اصلاح مي كند و پراكندگي را به هماهنگي مبدل مي سازد، برهنه را بوسيله او مي پوشاند و گرسنه را سير مي كند و آنكه بيمناك است، در سايه حكومت او به ايمني نمي رسد.»(8)
بنابراين، منشأ امنيت، تقواي الهي است؛ يعني تا انسان ازخداي خويش هراسان نباشد و او را در حيات فردي و اجتماعي شاهد رفتار خود نبيند، محال است در محيط امن زندگي كند. اينكه اهل بيت موجب امنيت زمين معرفي شده اند، بدين دليل است كه آنان در اين اعتقاد به باور رسيده و به مقام عصمت دست يافته اند. در جامعه اسلامي، هرگاه حاكمان به مقام والاي انسانيت دست يابند و قدرت الهي در زندگي آنان تجلي يابد، آنان مي توانند به چنين كاري دست يابند و امنيت را در تمام ابعادش در نظر بگيرند و با توجه به رسالت خود آن را براي تمامي افراد جامعه برقرار سازند. بنابراين، امنيت لازمه حيات اجتماعي است و شايد بتوان گفت كه بدون آن، انسان قادر به ادامه حيات خويش نخواهد بود؛ زيرا انسان موجودي صاحب اراده است و مي تواند براحتي، امنيت ديگران را سلب كند. از اين رو، اين امر همواره مورد توجه خداوند و پيشوايان دين بوده است. بنابراين، بي ترديد يكي از اهداف مهم حكومت ديني، تمهيد مقدمات براي ايجاد امنيت و آرامش در جامعه ديني مي باشد.
هـ. آزادي
بنابراين، هرگونه سلطه و سيطره ازجانب انسان بر انسان در اسلام منتفي است و هرنوع مرزبندي در حيطه اختيارات انساني و تعيين قلمرو آزادي با قدرت الهي است؛ زيرا ولايت انسان جز ازجانب خداوند پذيرفته نيست و اين ولايت بالذات براي خداوند است نه ديگران؛ اگر لازم باشد حيطه آزادي انسان با ولايت ديگران محدود شود، بايد با ولايت تبعي و به اذن خداوند انجام گيرد كه آنان نيز مقرب ترين افراد نزد پروردگار يعني پيامبران و اولياي دين و پيروان آنان مي باشند كه حق حاكميت در جامعه ديني براي آنان فرض و لازم شده است.
روشن است كه انسان براي ظهور و تجلي استعدادها و قابليت هاي ذاتي خويش بايد در ميان مردم و جامعه اي زندگي كند و ادامه حيات دهد كه بسترآن براي او مهيا و آزادي كامل داشته باشد؛ اما موضوع مورد بحث اين است كه آزادي انسان به چه معناست؟ امروزه همه حكومت ها موضوع آزادي را در سرلوحه كار خود قرار داده اند و استمرار قدرت خويش را مرهون همين شعار مي دانند. بزرگترين و پررنگ ترين شعار ليبرال دموكراسي در دنياي امروز، شعار آزادي است. بايد قدري درباره اين واژه تأمل كرد كه مراد از آزادي چيست؟ آنچه مسلم است اينكه آزادي در فرهنگ هاي مختلف معاني متفاوتي دارد؛ زيرا مفهوم آن با توجه به انسان شناسي تعريف مي شود و هر نگاهي نسبت به ساختار انسان، آزادي را تبيين مي كند. نگاه به انسان، اگر در شاكله ظاهري او خلاصه شود، آزادي براي او يك معنا دارد كه همان رهايي از قيد و بندها و
آزادي حيواني است؛ اما اگر نگاه عميق تري به انسان شناسي شود، قطعاً آزادي او مفهوم ديگري خواهد داشت.
بنابراين، با توجه به نوع نگاه به انسان، مفهوم آزادي مشخص خواهد شد. اگرانسان تركيبي از روح و جسم باشد آزادي معنوي مقدم بر آزادي ظاهري است؛ يعني اگر انسان استقلال درون پيدا نكند و از هواي نفس خويش رهايي نيابد، اسير خواهد بود و هواي نفس هرجا كه بخواهد او را مي كشاند. در اين نگرش، آزادي مفهوم عام دارد كه دو جنبه باطني و ظاهري را دربرمي گيرد.
براساس ديدگاهي كه انسان را صرفاً همان شاكله ظاهري مي داند و براي او جنبه روحاني قائل نيست، آزادي به معناي رهايي و انجام هرگونه فعاليت فردي است كه آزادي معنوي برمبناي اين انديشه هيچ معنايي نخواهد داشت. پس مقوله آزادي از يك نگاه مي تواند اعم باشد؛ اما از نگاه ديگر كه مبناي انديشه مادي گرايان است، معناي محدودتري دارد كه آن مفهوم ظاهري اش است.
آزادي به معناي اسلامي، يعني رفع هرگونه مانعي براي رسيدن به كمال انساني است(9) و به اين معنا، يكي از اهداف مهم حكومت ديني بشمار مي آيد كه در متون ديني بسيار بدان تأکيد شده است. قرآن كريم آزادي واقعي را در پرتو تعاليم انبياي الهي مي داند و معتقد است رهايي از زنجيرهاي بردگي و بندگي و وصول به فلاح، رستگاري و كمال و آزادي واقعي، در پيروي از تعاليم و دستورهاي پيامبران و اولياي الهي است:
(الذين يتبعون الرسول النبي الامي...ويضع عنهم اصرهم و الاغلال...اولئك هم المفلحون)(اعراف:157)؛ كساني كه از پيامبر(ص) درس نخوانده پيروي مي كنند...و از دوش آنان قيد و بندهايي را كه برايشان بوده است برمي دارد...آنان همان رستگارانند.
رسالت حكومت اسلامي ايجاب مي كند كه بستر آزادي را در تمام ابعاد زندگي افراد در جامعه مهيا سازد؛ حتي آزادي انتخاب دين و عقيده خاص:(لااكراه في الدين)؛ هيچ اجباري در دين نيست. البته اين زماني است كه حق و باطل و كجي از راستي تفكيك شوند؛ چون اسلام انسان را تركيبي از جسم و روح مي داند و به كمال و سعادت او مي انديشد و هرآنچه را كه تمهيدات اين اصل را براي وي فراهم سازد از وظايف و تكاليف قدرت حاكمه محسوب مي شود. پس با توجه به اهداف و غايات بلند انساني وظايف براي حكومت ديني تعريف مي شوند. اگر در اسلام حدودي براي آزادي انسان تعيين شده است و تعرض نكردن به مصالح عموم در عملكردهاي اجتماعي شخص جزو حيطه و قلمرو آزادي بشمار آمده است و نيز آزادي به مفهوم ساختارشكني مرزهاي انساني و رهايي از شخصيت حقيقي انسان امري مذموم شمرده است، نبايد چنين تصور شود كه اسلام با آزادي مخالف است و يا بين آموزه هاي اسلام و مباني ديني و آزادي انسان تعارضي وجود دارد. اين يك تصور نادرست است كه برخي مغرضانه يا جاهلانه آن را در طول تاريخ در جوامع اسلامي تبليغ كرده اند. احكام مترقي اسلام كه داعيه جهاني دارد، بهترين نوع آزادي را در بستر جامعه براي افراد فراهم ساخته است. امام صادق(ع) آزادي انسان در جامعه را از والاترين ارزشهاي انساني مي داند: «پنج خصلت است كه اگر در وجود كسي نبود، چندان ارزش و بهايي نخواهد داشت. وفا، تدبير در معيشت، حيا، اخلاق پسنديده، پنجمين آن كه جامع همه آنهاست آزادي است؛ زيرا اگرروح آدمي آزاد بود جز آنچه شايسته و بايسته است از او سرنزند.»(10) امام در جاي ديگر آزادي را بلندترين هدف مي داند: كسي كه شب را به صبح آورد و غير از آزادي خود، غصه و اندوهي در دل داشته باشد، بداند كه عالي ترين هدف انساني را كوچكترين و خوار شمرده و به جاي توجه به خداوند، علاقه و ميل خويش را به طرف سود ناچيزي معطوف داشته است.»(11)
نتيجه اينكه، آزادي به معناي، واقعي از سنت هاي الهي در جامعه ديني و ابزاري براي رشد و تعالي است. بهره برداري از آن در سايه پذيرش آموزه هاي ديني است و حكومت اسلامي موظف به تدارك آن در پرتو حيات اجتماعي است. آزادي مورد تأکيد اسلام، عالي ترين و كامل ترين معنايي را دارد كه در فرهنگ بشري ازآن ياد شده است.
رابطه اهداف معنوي و مادي
بيان رساي قرآن كريم چنين است: (ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ولكن كذبوا فاخذناهم بماكانوا يكسبون)(اعراف: 96) پس ميان دعوت به تقوا و خداترسي با بركات آسماني و زميني پيوند وجود دارد. براساس آيه مزبور، رشد اقتصادي با خوف الهي درهم آميخته است، اگر مردم با خدا باشند، بركات از آسمان و زمين برآنها نازل مي شود و هرگاه از خداوند دور شوند بركات و نعمت هاي الهي از آنان سلب مي شود و از نظر مادي درمضيقه و سختي قرار مي گيرند:(ومن اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكاً)(طه:124)
پيوند امور دنيوي و اخروي، به دليل آميختگي و تركيب شاكله انساني از جسم و روح است وغايت حكومت اسلامي، به انسان شناسي در فرهنگ اسلامي اعتقادات ديني مربوط مي شود. همه اهداف مذكور كه به اجمال توضيح داده شد، به چند قاعده كلي و اصل ثابت ديني باز مي گردد، نخست اينكه انسان موجودي تك ساحتي نيست، بلكه دو ساحت وجودي به نام تن و روح دارد: (فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين)(حجر:29) پس وقتي كه آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او سجده كنيد. ديگر اينكه، اصالت وجودي او در نفس و روح نفهته است، نه تن و جسم او. اصل سوم اينكه، انسان برترين موجود و شريف ترين پديده در نظام هستي است كه خداوند خلعت كرامت را بر قامت او پوشانده: (ولقد كرمنا بني آدم وحملناهم في البر و البحر...)(اسرا:70) و همه مخلوقات را مسخر او قرار داد است: (الم تروا ان الله سخرلكم ما في السماوات و ما في الارض و اسبع عليكم نعمه ظاهره و باطنه...)(لقمان:20) اصل چهارم اينكه خداوند انسان را براي مقام خلافت وجانشيني خود در زمين خلق كرد و در مقام او فرمود: (اني جاعل في الارض خليفه...)(بقره:30) اصل پنجم كه شايد مهمترين آنها باشد، اين است كه مقام خلافت در عرصه اجتماع براي او به دست ميآيد.
بنابراين، با توجه به اين اصل پنجگانه در اسلام، معلوم مي شود كه انسان براي مقام خلافت الهي كه همان وصول به سعادت حقيقي است خلق شده و هيچ غايت ديگري در ازل براي خلقت او لحاظ نشده است: (وما
خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)(ذاريات: 56)؛ و جن و انس را نيافريدم جز براي آنكه مرا بپرستند.
عبادت، تربيت تأمين معيشت، اجراي عدالت، برقراري امنيت، احياي روح وحدانيت و همه اهداف دنيوي و اخروي ديگر در حكومت اسلامي براي سعادت انسان در نظر گرفته شده كه همه آنها در قرب الهي و روح عبادت نهفته است. بنابراين، غايت و رسالت اصلي حكومت، سعادت و قرب الهي افراد است و امور ديگر به منزله غايت فرعي و واسط و ابزاري براي تأمين و رسيدن به اين غايت نهايي مطرح مي باشند.
نتيجه گيري
اسلام با توجه به تعريف هاي ويژه اي كه از نظام هستي و ماهيت انسان دارد، غايت حكومت را در رشد و تعالي او با مشتركاتش تبيين كرده است و چون انسان را تركيبي از جسم و روح مي داند، به هردو جنبه او پرداخته و در رسالت حكومت از اين امر غافل نبوده است. غايت حكومت در كتاب و سنت، ازنگاه دورانديشان و متفكران در دو بعد مادي و معنوي قابل تأمل است. از جنبه معنوي به رشد روحاني انسان، از حيث مادي به جنبه جسماني او توجه دارد.
توجه به روح توحيدي و نفي هرگونه شرك و بت پرستي در عرصه اجتماعي، هدايت كردن انسانها به سمت خواسته هاي فطري و قرب الي الله در فضاي اجتماع، اصلاح جامعه و از بين بردن فساد، ايجاد زمينه هاي مناسب فكري و فرهنگي براي تزكيه درون و تعليم عمومي براي ارتقاي رشد حقيقت انساني، اجراي حدود الهي و نظم و انضباط عمومي، محدود كردن فضاي اجتماعي براي اشرار و بسط و تبشيرآن براي ابرار، توجه دادن مردم به موهبت ها و بركات الهي و دعوت جامعه به سمت حق و حقيقت و حيات طيبه و جاودانه و دور ساختن آن از باطل و زندگي پست و ملحدانه، از اهداف حكومت در بعد معنوي است. مقوله هايي همچون فراهم كردن تمهيدات لازم براي تأمين معيشت مردم، برقراري و ايجاد امنيت و مبارزه با ظلم و ستم و ناامني، اقامه قسط در عرصه هاي اجتماعي و ارائه آزادي مشروع آنان نيز از اهداف مهم و اساسي دنيوي حكومت ديني به شمار مي آيند.
پي نوشت ها :
*كارشناس ارشد علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم.
1- علي اكبردهخدا، لغت نامه، ص211.
2- ر.ك:سيدمحمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج13، ذيل آيه مزبور از ص310- 317.
3- ناصرمكارم شيرازي، تفسيرنمونه، ج5، ص320- 321.
4- محمدباقر مجلسي، همان، ج7، ص222، ب8، روايت 133.
5- همان، ج23، ص37.
6- همان، ص246.
7- همان، ج6، ص107.
8- محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص314.
9- ر.ك: مرتضي مطهري، انسان كامل، ص308- 309.
10- سيدمصطفي حسيني دشتي، همان، ج1، ص51.
11- ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص302.
12- امام خميني(قدس سره)، كلمات قصار، ص117-118.
- نهج البلاغه، ترجمه محمددشتي، چ هفتم، قم، مشرقين، 1379.
- صحيفه سجاديه، قم، جامعه مدرسين، 1368.
- تميمي آمدي، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه و نگارش محمدعلي انصاري، بي جا، بي نا، بي تا.
- حراني، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه علي اكبر غفاري، قم، انتشارات اسلامي، 1404ق.
- حسيني دشتي، سيدمصطفي، معارف معاريف، تهران، آرايه، 1385.
- دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
- رحمتي شهرضا، محمد، گنجينه معارف، قم، صبح پيروزي 1388.
- صدوق، محمدبن علي، الخصال، ترجمه و تصحيح احمد فهري، تهران، علميه اسلاميه، بيتا.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، تفسير الميزان، قم، مطبوعات دارالعلم، 1361.
- كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، ترجمه علي اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388ق.
- ـــ، فروع كافي، تصحيح علي اكبر غفاري، بيروت، دارالتعاريف، 1401ق.
- لك زايي، نجف، چالش سياست ديني و نظم سلطاني، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1386.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحيا التراث العربي، 1403ق.
- مطهري، مرتضي، انسان كامل، تهران، صدرا، 1384.
- مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع)، 1375.
- ـــ، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، 1368.
- منصور، جهانگير، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، دوران، 1382.
- موسوي خميني، سيدروح الله، چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشرآثار امام خميني(قدس سره)، 1384.
- ـــ، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(قدس سره)، 1382.
- ـــ، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشرآثار امام خميني(قدس سره)، 1374.
- نصرتي، علي اكبر، نظام سياسي اسلام، قم، هاجر، 1383.
منبع:نشريه معرفت، شماره153..
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}